ابزار رایگان وبلاگ

طرح تعالی مدیریت کیفیت مدار نمونه دولتی فرزانگان

اسلایدر

معرفی رشته پرستاری

پرستاري رشته‌اي است كه در كشور ما ناشناخته مانده است و بيشتر افراد با شنيدن نام پرستار تنها تزريقات و كمك‌هاي اوليه در ذهنشان نقش مي‌بندد. 
برخلاف اين تصور ناقص، پرستار يك عضو مهم در تيم مراقبت بهداشتي است و نقش ارزنده اي در پذيرش، آماده سازي، مراقبت و حمايت‌هاي روحي، جسمي و اجتماعي بيمار دارد.
تلاش پرستار براي پذيرش واقعيت‌ها و تطبيق با تغييرات بالقوه و پذيرش زندگي جديد و يا تحمل طول دوره درمان وظيفه سنگين و ارزنده پرستار است.
پرستاري علم است چون نيازمند فراگيري علوم مرتبط با اين رشته است و هنر است چون توانايي ارتباط خوب و سنجيده با بيمار و اطرافيانش را مي‌طلبد.
اين رشته در مقطع كارشناسي پيوسته، كارشناسي ارشد ناپيوسته و دكتري با گرايش‌هاي مختلف در كشور دائر است.
اخيرا مركزي به نام نظام پرستاري مانند سازمان نظام پزشكي تأسيس شده است.
در خصوص اين رشته صبر و حوصله و مطالعه دقيق در ابعاد اين شغل سنگين را توصيه مي‌كنيم.
طول دوره تحصيل (براي مقطع كارشناسي) حدود 4 سال است.

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:36 ] [ فرزانگان ]
[ ]

معرفی رشته دندانپزشکی

رشته دندانپزشكي هدفش از تربيت دانشجو پيشگيري و درمان بيماري‌‌هاي دهان و دندان و تامين بهداشتي عمومي دهان و دندان است.
علاوه بر اين رشته، دو رشته ديگر نيز وجود دارد كه ارتباط نزديكي با اين رشته‌ها دارند: پرستاري دندانپزشكي و پروتز‌هاي دنداني .
پرستاري دندانپزشكي در مقطع كارداني ارائه مي‌شود و فقط خانم‌ها در آن پذيرفته مي‌شوند. دانشجويان در اين رشته در طول دوره تحصيل با اصول و كليات مربوط به دندانپزشكي آشنا شده ، در پايان دوره تحصيل مي توانند به عنوان دستيار در مطب هاي دندانپزشكي مشغول كار شوند.
پروتز‌هاي دنداني نيز در مقطع كارداني ارائه مي‌شود. دانشجويان در اين رشته‌ها در طول دوره تحصيل با روش ساخت انواع دندان‌هاي مصنوعي آشنا مي‌شوند و در مطب دندانپزشكان به عنوان دستيار مشغول كار مي‌شوند ضمن اينكه مي‌توانند مجوز لابراتوار دندانسازي نيز دريافت كنند.
طول دوره تحصيل رشته دكتري دندانپزشكي حداقل 5/5 و حداكثر 8 سال است دانشجويان اين رشته مقطع خود را در دو بخش سپري مي‌كنند. مقطع قبل از علوم پايه و مقطع بعد از علوم پايه. يعني پس از ورود و سپري كردن دروس پايه عمومي در مدت 2 سال، براي ورود به دوره نيمه تخصصي و تخصصي بايد در امتحان جامع علوم پايه كه هر سال از سوي وزارت بهداشت برگزار مي‌شود شركت و نمره قبولي دريافت كرد در حال حاضر حدود 14 دانشگاه براي دوره دكتراي حرفه‌اي دانشجو مي‌پذيرند. 
ضريب دروس زيست 4 ، فيزيك 2 و شيمي 3 براي اين رشته در نظر گرفته شده است.

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:35 ] [ فرزانگان ]
[ ]

عرضه نرم‌افزارهای پرسمان دینی

انجمن گفتگوی دینی زیر نظر مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی اقدام به تولید و انتشار نرم افزار های پرسمان دینی در سه قالب موضوعی، مناسبتی و کتاب های اجرایی نموده است.

به گزارش مرکز خبر حوزه، از ویژگی های این نرم افزارها وجود مجموعه ای از پرسش و شبهات دینی همراه با پاسخ است که در این انجمن بین کارشناسان دینی انجمن و کاربران مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.اتقان علمی، اختصار، دسته بندی مناسب،حجم کم و قالب گرافیکی زیبا از دیگرویژگیهای این نرم افزار ها به شمار می رود.

همچنین از اقدامات ابتکاری بخش نرم افزار انجمن گفتگوی دینی ، می توان به نرم افزار سالنامه انتظار 90 با دانلود بیش از 37 هزار و نرم افزار جدید افزونه دسکتاپی، شوق انتظار با بیش از 10هزار دریافت اشاره کرد.

در بخش نرم افزار های موضوعی نرم افزار یاوران دجال (ضد وهابیت) با 38 هزارو 900بار دانلود و در بخش مناسبتی زیارت عاشورا با 10هزارو 500 بار دانلود و در بخش کتاب های اجرایی قضاوت های امیرالمومنین علی علیه السلام با 13هزارو 316 بار دانلود، بیشترین استقبال را از جانب کاربران داشته اند.

برپایه این گزارش، دانلود این نرم افزارها از طریق پایگاه www.askdin.comرایگان بوده و امکانات و قابلیت های متنوعی دارد.

گفتنی است، انجمن گفتگوی دینی که با نظارت و پشتیبانی علمی کارشناسان و متخصصان دینی مرکز ملی پاسخگویی به سئوالات دینی اداره می شود، دارای انجمن های تخصصی و دینی در زمینه قرآن و حدیث ، کلام و عقاید ، احکام شرعی ، اخلاق و عرفان، تاریخ اسلام، مشاوره و انجمن فرهنگی و نرم افزارهای دینی یکی از پربازدیدترین انجمن های دینی در ایران می باشد در پنجمین جشنواره بین المللی رسانه های دیجیتال در سال 1390 حائز رتبه اول در عرصه فرهنگ و اندیشه گردید.

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:34 ] [ فرزانگان ]
[ ]

 

 

دانش‌آموزان گرامی!

ضمن آرزوی موفقیت برای شما در همه‌ی امتحان‌های زندگی، امیدوار هستیم با مطالعه و بهره‌برداری از بایگانی امتحانات نهایی، با آرامش خاطر در جلسه‌ی امتحان حاضر شده و با کسب نمرات بالا، سال تحصیلی جاری را با موفقیت پشت سر بگذارید. در بخش بایگانی امتحانات نهایی شبکه‌ی رشد، کلیه‌ی سؤالات و پاسخ‌های امتحانات نهایی سال سوم متوسطه از سال تحصیلی ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۲ در دسترس شما قرار دارد. همچنین شما می‌توانید هر سال در موعد امتحانات نهایی (خرداد ماه)، سؤالات و پاسخ‌های امتحانات نهایی سوم متوسطه در آن سال را حداکثر ۵ ساعت بعد از بازگشت از جلسه‌ی آزمون، با مراجعه به این بخش مشاهده نمایید.
 
 
today exams
    
نظری علوم و معارف اسلامی ادبیات فارسی تخصصی
نظری ادبیات و علوم انسانی ادبیات فارسی تخصصی
21 خرداد 1393
نظری علوم تجربی ادبیات فارسی (۳)
نظری ریاضی فیزیک ادبیات فارسی (۳)
21 خرداد 1393
 
[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:30 ] [ فرزانگان ]
[ ]

مصاحبه با جان کانوی - قسمت ششم

نگه داشتن ۶ توپ در هوا


چگونه مي‌توانم اين کار را انجام دهم؟ نمي‌دانم. من به طرز عجيبي خوشبختم. من دقيقا يادم مياد که استاد دوره ليسانسم به همسرم گفت که جان موفق نخواهد شد. او پرسيد چرا. و استاد جواب داد «خوب واضح است، به اين دليل که او کاري‌هاي لازم برای موفقيت در رياضيات را انجام نمي‌دهد». و کاملا حق با او بود. من حقيقتا کاري در حوزه رياضي انجام نمي‌دادم. اما هرچه انجام دادم، به نحو احسنت انجام دادم. من در واقع دستور‌العملي از موفقيت در دست داشتم و آن همان نگه داشتن ۶ توپ در هوا بود. اما در حال حاضر به علت ضربه‌اي فيزيکی که به من وارد شد، نمي‌توانم اين توپ‌ها را به‌خوبي قبل کنترل کنم. ولي چيزي که مي‌خواهم بگويم اين است: هميشه فکر کردن به ۶ چيز در يک لحظه. نه دقيقا در يک لحظه، ولي در يک زمان شما مساله‌ای داريد که هيچ پيشرفتي در آن ندرید، و شما به‌سمت مساله‌ی دیگری می‌روید. من يک مجموعه براي خود درست کردم: يکي از مساله‌ها مي تواند يک جدول کلمات در يک روزنامه يا چيزي شبيه آن باشد، امروزه می‌تواند یک سودوکو باشد. يکي از آنها مي‌تواند مساله‌اي باشد که اگر آن را حل کنم منجر به معروفيت من شود و آن مساله آنقدر سخت است که توقع ندارم که حلش کنم ولي باز هم دست از تلاش بر نمي‌دارم چون مي‌دانم که ارزشش را دارد. حتي ممکن است که اين مساله از نوعي باشد که تنها با تلاش زياد و شبانه‌روزي بتوان آن را حل کرد. و وقتي که اين عذاب وجدان به اندازه کافي افزايش يافت –و من در کمبريج به خاطر اينکه هيچ کار و تلاشي نکرده بودم دچار عذاب وجدان شده بودم و احساس گناه مي کردم- مي‌توانيد پيشرفت کنيد. برخی از مساله‌ها هم وجود دارند که هيچ وقت به‌طور کامل حل يا رفع نمي‌شوند و حتي بسياري مواقع مي‌توانند به‌دردبخور باشند. در نتيجه اين همان دستور‌العمل موفقيت من بود. من فکر نمي‌کنم که شما از من دستور‌‌العملي برای موفقیت بخواهید. احتمالا خودتان دستور‌العملی را داريد.

 


جوريس: فقط کمي.

 

کانوي: به‌هر حال، کمی برای شما خرج دارد. ]مي‌خندند[

از رياضي لذت ببريد

 

اشلايشر: چه پيغامي براي شرکت‌کنندگان اين دوره مدرسه تابستاني يا شرکت‌کنندگان آتي داريد؟

 

کانوي: مهم‌ترين بخش پيغامم اين است: خودتان را سرگرم کنید! البته چيزهاي ديگري هم هست: خود را با تنبلی و وقت تلف کردن سرگرم نکنید. اگر به اين نقطه برسيد که شما بايد درس بخوانيد و دانشي را که به‌دست مي‌آوريد به‌طور عميق درک کنيد، آن‌گاه است که سرگرم شده‌اید. خب، می‌توانید به کارهاي ديگري بپردازيد، بی‌خیال آن شوید، بگذارید از ذهن‌تان دور شود، و دوباره به سراغش بازگردید. اين دستورالعمل من برای هر چیزی است. من از تمام لحظات زندگيم وقتي که با رياضي کار مي‌کردم لذت مي‌بردم. پستي و بلندي‌هاي زيادي در زندگيم داشتم، اما همه آنها منحصرا به رياضي مربوط نمي‌شدند. رياضي هميشه براي من حکم آرامش‌دهنده را داشت. اگر زندگي مرا به نقطه اوج بکشاند، در آن لحظه مي‌‌توانم به رياضي فکر کنم و تمام مشکلات شخصيم را کنار بگذارم. در حال حاضر اين خيلي مشکل است. من با عصا راه مي‌‌روم، با پاي صدمه‌ديده از خواب بلند مي‌شوم و همیشه از اين موضوع آگاهم که من در سن هفتادـسالگي هستم. من هميشه عادت داشتم که فکر کنم که ۲۵ ساله هستم- من تقريبا تا ۴۵ سالگي همان فرد ۲۵ ساله مانده بودم. اما در حال حاضر ديگر آن احساس ۲۵ سالگي را مثل قبل ندارم. اين خيلي ناراحت‌کننده است. کهولت سن کاملا مرا فرا گرفته است.

 

اشلايشر: اما من هنوز مي‌توانم به جرات بگويم که اين همان خنده، همان الهام، همان عمق رياضي است که شما ۲۵ سال پيش هنگامي که من با شما در پرينستون ملاقات کردم، داشتيد. اين همان چيزي است که من از آن لذت مي‌برم و مطمئن هستم که همه دانش‌آموزان هم از آن لذت مي‌برند.

 

کانوي: سعي نکنيد مرا دلداري دهيد. من احساس پيري مي‌کنم. من ديگر آن احساس خلاق بودن را که در چند دهه پيش داشتم را ندارم. من به‌طور کامل نمرده‌ام، چراکه قضيه اراده آزاد را ثابت کردم. اين يک کار خلاقانه خوبي بود و من به آن افتخار مي‌کنم. اما اين ايده به آن سرعتي که قبلا به‌کار برده مي‌‌شد، استفاده نمي‌شود. 

 

اشلايشر: اين قضايا هر روز به‌کار برده نمي‌شوند ولي آنچه که در تک‌تک روزها استفاده مي‌شود- و شايد اين يک نتيجه‌گيري خوب از اين مصاحبه باشد - اين است که دانش‌آموزان از اين که شما را اينقدر نزديک و قابل دسترسي حس مي کنند، خوشحال هستند. من در همين جا مي‌خواهم از شما بسيار شما تشکر کنم به خاطر اينکه به برمن و به اين دوره از مدرسه تابستاني بين‌المللي تشريف آورديد.

 

کانوي: من هم مي‌خواهم از دعوتتان تشکر کنم. من دانش‌آموزان را دوست دارم و از صحبت کردن و بازي کردن با آنها لذت مي‌برم و هر زمان که بتوانم به سوالات رياضيشان جواب خواهم داد. و در واقع زندگي من همين است: تلاش براي پيدا کردن جواناني که به آنها چيزهايي بياموزم و نه تنها براي آموزش بلکه با آنها بازي کنم و حتي اگر لازم باشه از آنها چيزهايي ياد بگيرم.

 

اشلايشر: ما از حضورتان در اينجا بسيار خرسنديم. خيلي ممنون.

 

کانوي: متشکرم.

 

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:28 ] [ فرزانگان ]
[ ]

کشف امواج گرانشي

 

 

چندي پيش تولد آينشتاين بود و همينطور روز عدد پي. چند ماهي‌ست که دنياي فيزيک اخباري تقريباً انقلابي را به رسانه‌ها اعلام مي‌کند. پژوهشگران آزمايش BICEP2 در قطب جنوب اولين گواه را بر آشکارسازي امواج گرانشي اعلام کردند. اين آخرين موردي است که خود آينشتاين در محاسبات و ايده‌ي آن دخيل بوده (سياه چاله به عنوان يکي از مهمرين ايده‌هاي نسبيت عام همچنان به صورت رازي سر به مُهر باقي مانده‌اند).
حدود ۱۰۰ سال قبل آينشتاين نسبيت عام را تببين کرد. اين نظريه آخرين و مهم‌ترين سهم آينشتاين در علم بود. در مقالات متعددي مي‌توانيد با اين نظريه آشنا شويد. براي اينکه خلاصه‌اي بسيار کوتاه در مورد نسبيت عام نوشته باشيم: نسبيت عام عالم را در ابعاد بزرگ، سيارات، ستارگان، کهکشان‌ها، خوشه‌هاي کهکشاني، و فراتر توصيف مي‌کند. مکانيک کوانتم دنياي مقياس ريز مثل اتم‌ها، ذرات زيراتمي را توصيف مي‌کند. سال‌ها نظريه‌پردازان، سعي داشتند اين دو نظريه را يکي کنند و نظريه‌ي وحدت را فرمول بندي کنند.
 

نسبيت عام عالم را در سه بُعد فضايي و يک بُعد زماني در نظر مي‌گيرد. يعني تمام رويدادها و خود عالم در اين ۴ بُعد غوطه ور هستند. اين تصوير چهار بُعدي از عالم براي شبيه سازي و حتي تصور  پيچيده است. اخيراً نظريه‌هايي ارائه شده که بر چندکانه بودن زمان تأکيد دارند. و البته فضا هم وارد ابعاد بالاتري مي‌شود. ولي فعلاً لازم نيست خيلي نگران اين مسئله باشيم.

تصوير اين قضيه را ساده مي‌کنيم: فرض کنيد فضا-زمان يک بوم نقاشي تخت است.

 
 اجسامي با جرم مشخصي چون خورشيد، اين بوم را دچار اعوجاج مي‌کنند، به طوريکه ديگر اجسام که در مسير نزديک اين‌ها سفر مي‌کنند، مسيري منحني خواهند پيمود. پس گرانش از انحناي فضا-زمان به وجود مي‌آيد. اين مسئله از قوانين نيوتن فراتر مي‌رود. چون در قوانين نيوتن گرانش نيروي نامرئي است که در آن واحد بين دو جسم رد و بدل مي‌شود. اين همزماني، کُنش نامرئي در فاصله‌اي معين است که حتي در زمان نيوتن هم قانع کننده نبود.
اخيراً نسبيت عام تصوير قانع کننده‌تري از گرانش به نمايش گذاشته، و ثابت کرده که قابليت پيش بيني مواردي را دارد که قوانين نيوتن فاقد آن هستند. مانند حرکت‌هاي پيچيده‌ي عطارد در زمان نزديک شدن به خورشيد. وقتي جسمي جرم دار شتابدار مي‌شود، نسبيت عام پيش بيني مي‌کند که امواج گرانشي به وجود مي‌آيند که در فضا-زمان موج ايجاد مي‌کنند. معمولاً اين امواج بسيار کوچک هستند، ولي بزرگتر از نمونه‌هايي چون برخورد سياه‌چاله‌ها هستند. اين امواج با گذر از زمين باعث مي‌شوند که سياره‌ي ما به آرامي منبسط و منقبض شود! ولي مسئله اين است که بسيار کوچک هستند.
چند آزمايش تاکنون سعي بر آشکارسازي آن‌ها کرده‌اند. چالش آشکارسازي آن‌ها اثرات متعددي چون لرزش ارتعاشي روي زمين دارند! بسياري از اين آزمايش‌ها به دنبال امواجي قابل رويت هستند؛ يعني تصويرسازي از عالم اوليه. عالم اوليه ظاهراً دوره‌ي انبساطي سريعي به نام تورم داشته. در طول اين دوره، تورم امواج گرانشي عالم اوليه بسيار ضعيف تقويت مي‌کند. اين امواج بايد بر الگوي پراکندگي نور اوليه که از مرزهاي عالم قابل مشاهده آمده تأثير داشته باشند. اين نور يا موج رسيده را تابش ميکروموج مي‌ناميم.
 
 
 
آزمايش‌هاي بسياري از جمله BICEP2 به دنبال ردگيري امواج بوده‌اند. در فيزيک بايد هر آزمايشي با آزمايش‌هاي بعدي تاييد شود در غير اين صورت احتمال اينکه فرضيه اشتباه باشد بسيار زياد است. آشکار سازي امواج گرانشي براي فيزيکدانان هيجان انگيز است. روش‌هاي غيرمستقيمي از جمله حرکت تپ‌اخترها هم وجود دارد. چيزي که براي فيزيکدانان فوق العاده جالب بوده، اطلاعات ارزشمندي است که از عالم اوليه مي‌توان کسب کرد؛ مانند انبساط سريع عالم، به نام تورم، و حتي جالب‌تر از آن ويژگي‌هاي بنيادي گرانش. اطلاعاتي که از سيگنال‌هاي گرانشي مي‌توان به دست آورد، در مدل‌هاي مطرح عالم اوليه نقش خواهند داشت و شايد ما را وارد طبيعت و بنيان گرانش کنند. اينجاست که فيزيکدانان مي‌توانند به وحدت گرانش و کوانتم فکر کنند.
 
به روز رساني بعد از اعلام نتايج تيم BICEP2
 
 در اين بخش چند اصطلاح فني مورد استفاده قرار گرفته که با استفاده از کلمات کليدي اين بخش مي‌توانيد به زبان ساده مطالب مورد نياز و مفهومي مربوطه را بخوانيد. 
تيم BICEP2 دسامبر ۲۰۱۳ نتايج مهمي را اعلام مي‌کند. اين نتايج برآن بودند که اختلالاتي را در سينگال‌هاي B امواج زمينه کيهاني (CMB) مشاهده کرده‌اند. از جاييکه اثرات اين اختلال دو روايت مي‌تواندداشته باشد، تأييد نهايي به آزمايش BICEP3 موکول مي‌شود ولي به احتمال قوي اين رويداد فيزيکي مانند کشف ذر‌ي هيگز بوزون گونه تأييد خواهد شد و شايد گواه آن قوي‌تر از هيگز هم باشد. سينگال‌هاي دريافتي اگر مربوط به اثرات نه چندان محسوس امواج زمينه کيهاني باشند، معنايي بسيار عميق در آن نهفته است! انتظار براي کشف ذره‌ي حامل گرانش به نام گرويتون! اين ذره طبق مدل استاندارد ذرات بايد اسپين ۲ داشته باشد و سيگنال نيروي گرانش را حمل کند. درست مانند فوتون و گلئون، و ذرات حامل ديگر که نيروهاي مختلف از جمله، ضعيف، قوي را منتقل مي‌کنند. ولي نتيجه‌ي بعدي جالب‌تر است. چگونه دنبال گرويتون بگرديم؟ و در نهايت، اگر اين ذره‌ي اسپين ۲ وارد مدل استاندارد ذرات شود، همه چيز در ذرات يکبار بايد مرور شده و درآيندهاي نه چندان دور گرانش و مکانيک کوانتمي يعني ابعاد بزرگ و کوچک بنا به شواهد آزمايشگاهي و رصدي باهم متحد خواهند شد. اندازه‌گيري‌هاي اخير با درستي موج گرانشي توافق خبوي دارد. منتهي هنوز معلوم نيست خطايي در کار بوده يا پديده‌ي ديگري آشکار سازي شده و يا موج گرانشي ناشي از ميدان‌هاي گرانشي و موج ضربه‌هاي اوليه را رصد کرده‌ايم.
 
شايد عجيب‌تر و جالب‌تر هم اين باشد که آينشتاين همچنان با نسبيت عام خودش پيشتاز است و به تنهايي در مقابل دنياي ذرات بنيادي قد علم کرده. البته بارها اشاره کرديم در مطالب مختلف که او در اين کار تنها نبود ولي ايده هاي نسبيت عام از خودش بود و ديگران با حل معادلات مختلف از معادله‌ي آينشتاين در شرايط مرزي مختلف به نتايج مختلف رسيدند. از سياه چاله ها تا گرويتون. 
 
[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:28 ] [ فرزانگان ]
[ ]

مصاحبه با جان کانوی - قسمت چهارم

اختراع بازي زندگي

 

اشلايشر: چه چيز باعث شد که شما بازي زندگي را اختراع کنيد؟ و اين اختراع شما چگونه اتفاق افتاد؟

 

کانوي: من درباره‌ی روياي جوانيم با شما صحبت کرده بودم که اگرچه خيلي دور از انتظار نبود اما مي‌تواند تنها فقط در گوشه‌اي اتفاق بيفتد. يکي از مجموعه کتاب هاي نارنجي پرينستون به نام مطالعات اتوماتا، موضاعات بسياري را جهت تفکر بر روي آنها به من نشان داد. يکي از آنها توجه به اتوماتاي سلولي فون نويمن (von Neumann) بود که يک وسيله محاسباتي عمومي بود که مي‌توانست با ديگر رايانه‌ها رقابت کند. اين يک چيز پيچيده‌اي بود با ۲۹ حالت و همسايه‌اي از ۵ سلول، و داراي ليست بلند-بالايي از قوانين نقل و انتقالي بود که به‌طور مجازي غيرقابل بررسي بود. فون نويمن اين را با دقت طراحي کرد به‌طوريکه انگار اين چيز کاملا جامع است. من فکر مي‌کردم که لازم نيست شما آن را طراحي کنيد، چرا که اين معمولا به‌طور خودکار اتفاق مي‌افتد و داراي مقدار قابل توجهي پيچيدگي است.
يک استعاره که مدت طولاني با من است به شرح زير است: من دوست دارم که يک خانه بزرگ سيم‌کشي شده با ابزارآلات منطقي مانند گيت‌هاي AND, OR و NOT داشته باشم. تصور کنيد يک شخص ديوانه آنجا زندگي مي‌کند که به‌طور تصادفي ابزارهاي مختلف را به يکديگر لحيم مي‌کند. سپس با داشتن فرصت کافي مي‌توانيد ياد بگيريد که چگونه اين وسيله‌ها را برنامه‌ريزي کنيد و نياز به هوش زياد طراحي نيست، چرا که بستن و برنامه‌ريزي مدارهاي بزرگ غيرقابل پيش‌بيني بوده و احتمالا جامع است. اين ايده همچنين مقاله مرا درباره جايگشت‌هاي غیرموسیقیایی (amusical permutations) مورد توجه قرار داد، مقاله‌اي که من براي  American Mathematical Monthlyنوشته بودم و شما مرا به‌منظور بحث و گفتگو درباره آن دعوت نموديد.
اين مورد ممکن از در مواقع مختلف اتفاق بيفتد که مردم چيزي شبيه اظهارات عمومي را اثبات کرده‌اند و سپس شروع کردند به فکر کردن در اين مورد که آن چيز اثبات شده تخميني از اين است که يک وسيله عمومي تا چه حد مي‌تواند پيچيده باشد. اجازه بدهيد براي شما مثالي بزنم. گودل (Godel) قضيه معروفش که همان قضيه ناتمامیت (incompleteness theorem) است را با استفاده از اختراع چيزهايي براي گزاره‌ها که آنها را «اعداد گودل» ناميد، به اثبات رساند، و سپس درباره گزاره‌اي با عدد گودل n صحبت کرد و آن را براي پارامتري مساوي n تخمين زد و همين طور ادامه داد. اين کتاب سعي بر اين داشت که اين نکته را بازگو کند که عدد گودل در هر گزاره‌اي و با هر اشتياقي بايد به‌طور باورنکردني بزرگ باشد، اما من دقيقا نمي‌دانم چرا بايد تا اين حد بزرگ باشد. مشابه آن در جاي ديگري مکررا تاکيد کرده است که ماشين تورينگ عمومي بايد کاملا پيچيده باشد، اما باز هم من نمي‌دانم چرا حتما بايد اين گونه باشد. مي‌دانيد، اتوماتاي سلولي عمومي فون نويمن داراي ۲۹ گزاره با قوانين نقل و انتقالات پيچيده است، و من  به آن اهميت زيادي نمي‌دادم، بنابراين سعي کردم تا يک اتوماتاي شبيه به آن پيدا کنم که همانند آن عمومي هم باشد.
بازي زندگي اولين تلاش من در اين زمينه بود. البته زياد هم مطمئن نيستم که اوليش بود. و حدس مي‌زدم که عمومي خواهد شد.

 

 

اشلايشر: و چگونه آن را کشف کرديد؟

 

کانوي: من ده‌ها اتوماتاي مختلف را آزمايش کردم، نه فقط به‌خاطر اينکه بفهمم کداميک عمومي و جامع هستند، بلکه به خاطر اينکه اين يک کار خيلي سختي بود. من سعي کردن قوانيني را طراحي کنم که در رفتار غير قابل پيش‌بيني باشند اما طوري باشند که من بتوانم به‌مدت کافي بر روي آنها مطالعه کنم و بفهمم که چگونه مي‌توانم آنها را برنامه‌ريزي کنم. اگر به شما آن خانه کابلي که قبلا گفتم را نشان دهند و يا فقط يک روز در آن به‌سر ببريد نمي‌توانيد بفهميد که مدارهاي آن چگونه برنامه‌ريزي شده‌اند (مدار بزرگ). در مورد بازي زندگي، من به‌وسيله بحث و گفتگو با چند دانشجوی تحصیلات تکمیلی توانستم آن را ياد بگيرم. ما با يکديگر مجموعه ديگري از قوانين را مطالعه کرديم و آنها را به‌مدت ۱۸ ماه (به جز مواقع استراحت که قهوه مي‌خورديم) در تخته به اجرا و بازي درآورديم. ما کاملا اتفاقي اين سيستم عجيب و فوق‌العاده را که به نظر عمومي هم مي‌رسيد پيدا کرديم. آن روزي را که فکر مي‌کرديم به موفقيت رسيدم کاملا يادم است. ريچارد گاي (Richard Guy) در کمبريج مانده بود، کاري که او به‌ندرت انجام مي‌داد. او چون آدم دقیقی است، يک چراغ چشمک‌زن را به‌کار گرفت. چراغ‌هاي چشمک‌زن تشکيل‌شده از ۳ مجموعه از سلول‌هاي در راستاي يکديگر قرار گرفته شده هستند که با تناوب ۲ کار مي‌کنند.

 

اشلايشر: من بازي زندگي را به‌خوبي مي شناسم: وقي در دبيرستان بودم، اين داغ‌ترين موضوع بحث بين علاقه‌مندان رياضي بود و اين اولين برنامه‌اي بود که آن را بر روي اولين رايانه‌ام با زبان ماشين برنامه‌نويسي کردم.

 

کانوي: همگي ما اين پروژه را دستي با چراغ‌هاي چشمک‌زن و ديگر اشيا بر روي تخته مدار انجام داديم. لازم نيست اين را براي هر نسخه‌اي به‌روز کنيد. فقط کافيست به اين نکته توجه کنيد که آن نسخه زوج است يا فرد. تنها زماني نياز به به‌روز‌رساني داريد که شما به آخر بازي نزديک باشيد. ذخيره و نگهداري از رديابي اين اشياي کوچک وظيفه‌اي است که بر عهده محافظ چراغ چشمک‌زن است. از طرفي، او مي‌گفت «بيا اينجا! بيت من در حال راه رفتن است!» و واقعا هم همين طور بود. و اين همان کشف گلايدر بود. در کتاب راه‌هاي پيروزي تکه‌اي بر روي يک گلايدر وجود دارد و مي‌گويد «کسي گفت بيت من در حال راه رفتن است» و اين شخص ريچارد گاي بود. وقتي که ما سعي در ايجاد ترتيبي در قوانين داشتيم به چيزي شبيه «فضاپيماها» فکر مي‌کرديم. اين اولين باري بود که يک فضاپيما واقعا اتفاق مي‌افتاد: ۵ سلول در واحد زمان و آنها به‌طور طبيعي ظاهر مي‌شدند. البته که ما در اين مورد بحث مي‌کرديم، چراکه ما اميدوار بوديم که اتوماتاي سلوليمان عمومي و جامع شود و مي‌خواستيم کامپيوتري داشته باشيم که در آن به‌جاي سيم و پالس‌هاي الکترونيکي، مسيرهاي حقيقي حرکت گلايدرها (يا چيزي) وجود داشته باشد. به محض کشف آنها، ما تصميم به تصادف آنها گرفتيم. در حدود ۴۰ راه مختلف براي تصادف آنها وجود دارد که در نهايت منجر به اثبات عموميت آن مي‌شود.
من يک جايزه در نظر گرفته بودم براي کسي که بتواند با پيکربندي زندگي که جمعيتش به‌طور نامحدود رشد کند، سازگاري پيدا کند. اين هدف به‌طور گسترده علام شد. آنچه که من مي‌خواستم، همان چيزي بود که به‌دست مي‌آوردم (چيزي که به‌طور منظم گلايدرها را منتشر مي‌کند) اما من فکر مي‌کردم به چيزي که تنها نشان مي‌داد که مرگ و يا حل و فصل پيکربندي معمولي جالب خواهد بود. بعد از آن، دیگران "زندگي ۳-۴" را پيدا کردند. جزئياتش را به ياد نمي‌آورم. در اينجا جمعيت به‌مراتب بيشتر بود. هيچ کس حتي ثابت نکرد که آن عمومي و جامع است. کم و بيش هر سيستمي را که نتوانيد درکش کنيد، احتمالا جامع و عمومي است، اما اگر بتوانيد آن را درک کنيد، چگونه مي‌توانيد چيزهايي را درباره آن ثابت کنيد؟
مشکلي که در رابطه با زندگي با آن مواجه هستيم همان مشکلي است که در فهميدن قسمت کوچکي از آن داريم و سپس به‌منظور شناخت اجزاي آن که منجر به عموميت مي‌شود، به اندازه کافي به مطالعه مي‌پردازيم. اين جالب است که شخص ديگري تا الان نمونه‌اي از يک چيز عمومي را پيدا نکرده است. اين بدين معنا نيست که همچين چيزي وجود ندارد. من فکر مي‌کنم که اين در همه جا وجود دارد! اما اين بدين معناست که هيچ کس به طور کامل به اندازه يک سال وقتي براي پيدا کردن آن صرف نکرده است.
اشلايشر: شما اشاره کرديد که پيشنهاد جايزه نقدي داده بوديد. در مورد اين جايزه که پيشنهاد کرديد، آيا مجبور شديد که بيشتر آن را پرداخت کنيد و آيا از اين شگفت‌زده نشديد که بايد چيزي را که انتظارش را نداشتيد پرداخت کنيد؟
 
جان کانوي هميشه توسط دانش آموزان احاطه ميشد، مهم نبود کجا –حتي اينجا که او در حال گشت وگذار در مدرسه تابستاني است.

 

کانوي: من جايزي نقدي پيشنهاد نکردم. همه آنچه اغلب...

 

اشلايشر:... شما حتي در اولين ملاقاتمان اين پيشنهاد را به من داديد، تقريبا بیست‌وپنج سال پيش، و سپس يک ترفند کوچکي روي من اجرا کرديد ]هر دو مي‌خندند[.

 

کانوي: در اين مورد معروف، احمق‌تر از من هم وجود دارد. من يک مشکل کوچکي دارم در مورد اينکه آيا يک دنباله مشخص تمايلي به بينهايت دارد يا نه. من يک سخنراني در آزمايشگاه بل، که درواقع يک سخنراني بزرگ بود، داشتم. در آن سخنراني من دو حالت از آن مشکل را مطرح کردم، يک حالت آسان و يک حالت سخت. در مورد حالت آسان من يک جايزه صد دلاري را پيشنهاد کردم و براي حالت سخت اعلام کردم که مي خواهم ده برابر آن را يعني ده‌هزار دلار پيشنهاد بدهم...

 

اشلايشر: ... و اين پيشنهاد از طرف شما بود که استاد محاسبات ذهني هستيد!

 

کانوي: من حتي يکبار ديگر اين عدد اشتباه، ۱۰۰۰۰ دلار، را تکرار کردم. در آزمايشگاه بل شخصي به نام کولين مالوز حضور داشت که توانست آن حالت سخت را حل کند. من کاملا خوشحال بودم و به عنوان جايزه، برايش يک چک ۱۰۰۰ دلاري نوشتم.. نايل اسلون گفت که مبلغ جايزه ۱۰۰۰۰ دلار بود ولي من باور نکردم، اما صداها از همان اول سخنراني ضبط شده بود. من فکر نمي‌کردم که بايد حتما به صداهاي ضبط شده گوش بدهم ولي مجبور شدم که اين کار را انجام دهم و به دنبال آن مجبور به نوشتن يک چک ۱۰۰۰۰ دلاري شدم. بعد از اينکه اين اتفاق را براي همسرم تعريف کردم، تصميم گرفتيم از خريد اتومبيلي که قصدش را داشتيم صرف نظر کنيم. او خيلي خوب با اين موضوع کنار آمد. مالوز چک ۱۰۰۰۰ دلاري را گرفت ولي مي‌گفت که نمي‌تواند آن را قبول کند. من گفتم «اصلا لازم نيست عذاب وجدان داشته باشي» و سعي کردم که او را متقاعد کنم ولي زياد تلاش نکردم ]مي‌خندند[. سپس وي تنها ۱۰۰۰ دلار از آن چک را قبول کرد. من فکر مي‌کنم که او اين چک ۱۰۰۰۰ دلاري را قاب کرده و در اتاق کارش آويزان کرده و هيچ وقت آن را نقد نکرده است.
 
تصويري از مصاحبه در سال ۲۰۱۱ در مدرسه تابستاني. اين مصاحبه قرار بود يک مصاحبه مختصر و کمي باشد اما خود به خود تا يک ساعت به طول انجاميد و فقط وقتي که باطري دوربين تمام شد، بين آن وقفه افتاد..

 

اشلايشر: اين يک داستان زيبا و معروف است که حتي در روزنامه نيويورک‌تايمز هم نوشته شده است.

 

کانوي: اين در واقع معلوم کرد که او اشتباه کرده است. اولين سئوال اين بود که آيا يک توالي مشخص همگرا به ۱/۲ وجود دارد و دومين سوال اين بود که اگر اين دنباله همگرا نبود و با حد بيش از ۱/۲۰ تفاوت داشت، آخرين جمله اين دنباله چه مي‌توانست باشد. بعدها او به اين نکته پي برد که جوابي که داده بود کاملا اشتباه بود. ايده او در اصل ايده درستي بود اما او يک چيز کوچک و احمقانه را ناديده گرفته بود که من گرفتار آن نشده بودم، بنابراين تمام محاسباتش در همه جوانب از همان اشتباه کوچک متاثر شدند. در واقع چيزي که من خودم کشف کرده بودم يک دنباله نبود: آن يک پيشنهادي از طرف آ.ک. ددني، نويسنده کتاب «احياي فِلَت‌لَند (Flatland revival)» بود. اين دنباله مانند با دنباله هاي f(0)=0 و f(1)=1 شروع مي شود و ادامه آن به صورت f(n)=f(n-f(n-1))+f(n-f(n-2)) است.

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:27 ] [ فرزانگان ]
[ ]

مصاحبه با جان کانوی - قسمت پنجم

تاثيرات خوب يا بد؟


اشلايشر: حال مي خواهم از شما چيز متفاوتي بپرسم. برخي از دستاوردهاي شما تاثير بزرگ و به‌سزايي بر روي مردم گذاشته است، مخصوصا بر روي جوانان و خيلي از آنها را به‌عنوان يک نقش کليدي و مهم در نظر مي‌گيريد. چه احساسي درباره آنها داريد؟

 

کانوي: اجازه بدهيد اين نکته را عرض کنم که درست است من تاثير بزرگي بر خيلي از افراد گذاشته‌ام اما برخي از اين تاثيرات، تاثير بدي بوده‌اند.

 

اشلايشر: چرا اينگونه بوده است؟

 

کانوي: من خيلي احساس گناه مي‌کنم. من يک فرد مشخصي را در ذهنم دارم. او نتوانست مدرک دکترايش را بگيرد، چونکه بيش از اندازه مشتاق انواع بازي‌هايي شده بود که من بهش آموخته بودم. من گمان مي‌کنم که اين موارد بسيار اتفاق افتاده، ولي نه به گستردگي اين آسيبي که من به اين شخص وارد کردم و مانع از پيشرفتش در حرفه‌اش شدم، اما اين کار هم سخت است که مردم را مجبور به تمرکز بر روي کاري کرد که بايد انجام دهند، چرا که من چيزهايي مي‌گويم که آنها بيشتر به آن اشتياق دارند. بنابراين من بيشتر از اين مي‌ترسم که بر روي مردم تاثير بگذارم.

 

اشلايشر: اجازه بدهيد سئوالي را که در اول مصاحبه پرسيدم باز هم مطرح کنم. چرا تصميم گرفتيد که بيايد به مدرسه تابستاني و وقتتان را صرف صحبت کردن با دانش‌آموزان بکنيد؟

 

کانوي: اول از همه به اين مورد که ممکن است تاثيري دررفتار و روش آنها داشته باشم اشاره مي‌کنم: من نمي‌توانم تاثير به‌سزايي در يک يا چند هفته داشته باشم. بقراط (Hippocrates)، پدر علم پزشکي مي‌گويد «ابتدا زیان نرسان (First, do no harm)». بنابراين وقتي که من به يک همچين مدرسه تابستاني مي‌آيم، مطمئن هستم که هيچ تاثير و آسيبي نمي‌رسانم و فقط در حد عمل کارم را پيش مي‌برم.

 

اشلايشر: من تعجب می‌کنم که شما نگران همچين مساله‌اي هستيد.

 

کانوي: من احتمالا کارم را خوب انجام مي‌دهم. در اينجا بايد چيزي را يادآور شوم، من کتاب «درباره‌ی اعداد و بازي‌ها (On Numbers and Games)» را نوشته‌ام. درست چند وقت قبل از آن کتابي از جان بونيان (John Bunyan) به نام پیشرفت زائر (The Pilgrim's Progress) را خواندم. او در اول کتابش ريتم جالبي به‌کار برده بود. او گفت که کتابش را به افراد مختلف نشان داده و بعضي از آنها گفتند که «جان اين کتاب را کپي کرده است» و برخي ديگر مي‌گفتند که «نه اين طور نيست». بعضي ها مي گفتند «اين ممکن است خوب پيش رود» و بقيه در پاسخ مي‌گفتند «نه». اين ريتم براي پذيرش کتابم خيلي جالب به نظر مي‌رسيد به‌طوري که آن را در آخر قسمت مقدمه کتاب درباره اعداد و بازي‌ها نقل قول کردم. در ضمن اين را هم بگويم که من در همان زنداني که جان بونيان حدود ۳۰۰ سال پيش زنداني شده بود زنداني شدم. وقتي که من يک دانش‌آموز بودم، در تظاهرات «مخالفت با بمب» شرکت کردم. در آن زمان يک رئيس کلانتري آمد و از هر کس چند تا سوال پرسيد و در نهايت ما را روانه زندان کرد. فکر نکنم که آن زندان دقيقا همان جايي بود که جان بونيان در آنجا زنداني شده بود ولي ساختمانش کاملا قديمي بود. همين امر سبب شد که من يک حس هم‌نوعي با جان بونيان پيدا کنم. کتاب او پیشرفت زائر نام دارد و خود او هم مسيحي است. من آدم مذهبي نيستم، يعني نه به اندازه جان بونيان. به‌خاطر همين اين کتاب در برخي موارد با عقايد من سازگاري نداشت، به جز اين مورد که من توانستم آن را تشخيص داده و درک کنم و آن «‌لجن‌زار ياس و نااميدي» بود که گزاره‌اي بود که جان از آن جهت ارجاع به شروع افسردگي استفاده کرده بود.

 

اشلايشر: براي چه مدت؟

 

کانوي: من در سال 1993 خيلي افسرده بودم. من حتي دست به خودکشي هم زده بودم. و تقريبا به مرگ هم نزديک شده بودم. اين افسردگي ناشي از يک مشکل شخصي بود و آن هم اين بود که من در ازدواج شکست خورده بودم.

 

اشلايشر: من مي‌خواستم در مورد مدتي که در زندان بوديد سوال کنم.

 

کانوي: فکر مي‌کنم حدود ۱۱ روز بود. اين تنها عددي است که به ياد مي‌آورم. ديگر کم‌کم نمي‌توانم خيلي به حافظه‌ام اعتماد کنم. من در حال حاضر يک شرح‌حال-نويس (بیوگراف) دارم به نام سيبان روبرتز. او قبلا زندگي‌نامه کوکستر (Coxeter)، هندسه‌دان معروف را نوشته است. او از من خواست که زندگي‌نامه من را هم بنويسد، من در ابتدا مخالفت کردم ولي بعد با پافشاري که او انجام داد بالاخره قبول کردم. در طول اين مدت من چيزهايي درباره کارهايي که انجام داده بودم را براي سيبان بازگو کردم و او گفت «اين چيزهايي که مي‌گوييد با آنچه که در نامه‌اي که براي مارتين گاردنر در ۲۷ جولاي سال ۱۹۶۰ نوشته بوديد همخواني ندارد.» و اين نشان مي‌دهد که ديگر حافظه‌ام قابل اعتماد نيست. و نقش من، همان طوري که من به‌ياد مي‌آورم، هميشه بهتر از آن چيزي است که سيبان پيدا کرده و يا آنچه واقعيت نشان مي‌دهد.

 

 

اشلايشر: شما چندين بار به مارتين گاردنر اشاره نموديد. او يک کتاب به شما تقديم کرد.
کانوي: بله ولي يادم نمي‌آید چه کتابي. احتمالا کتاب «کارناوال رياضي (Mathematical Carnival)» بود. وقتي که من به همراه الوين برلکمپ (Elwyn Berlekamp) و ريچارد گاي کتاب «راه‌هاي پيروزي (Winning’s Ways)» را نوشتيم، آن را به مارتين هديه داديم. من متن تقديمي را يادم نمي‌آيد.

 

اشلايشر: «تقديم به مارتين گاردنر، کسي که بيشتر از همه رياضي را به بيشتر مردم معرفي کرد.»

 

کانوي: بله همين بود «کسي که رياضي را به ميليون‌ها نفر بيشتر از بقيه معرفي کرد». ما عمدا از کلمه ميليون‌ها استفاده کرديم، چون لانسلوت هوگبن (Lancelot Hogben) کتابي نوشت به نام «رياضي براي ميليون‌ها (Mathematics for the Millions)». من فکر مي‌کنم که اين متن تقديمي کار درستي بوده است، و شگفت‌آور است که مارتين گاردنر این کار را کرد، چراکه او خيلي رياضي بلد نبود. او در واقع زیاد کار ریاضی انجام نمی‌داد، شايد هم اين زياد منصفانه نباشد که بگوييم او رياضي را نفهميد. من کتاب مقالات او را چند بار خوانده‌ام. او يکي از بامعلومات‌ترین انسان‌ها بود، و اين امر کاملا در کتاب مقالاتش مي‌درخشيد. اما از بخت بد او، او هنوز براي «بازي‌هاي رياضي» خود، که ۲۰ سال پيش يا بيشتر نوشته بود، در ستون نشریه‌ی Scientific American معروف است. اين موضوع خيلي پوچ و بيهوده است. او بر حسب اتفاق در قسمت بازي‌ها قرار گرفت: او مقاله‌اي درباره hexaflexagons، که يک اسباب‌بازي کاغذي است که شخص ديگري آن را کشف کرده است، می‌نویسد. اين ستون هنوز مال او نبود و اين تنها يک مقاله از يک مجله بود. او سال پيش، پس از گذشت چند ماه از تولد ۹۵ سالگيش دار فاني را وداع گفت.

 

اشلايشر: بسيار خوشحاليم که در کنار ما يکي از شرکت‌کنندگان جوان به‌نام جوريس حضور دارد. جوريس سوالي از پروفسور کانوي دارد.

 

جوريس: پروفسور کانوي، شما چه‌کار کرديد که به جايگاهي که الان در حرفه‌تان داريد رسيديد؟

 

کانوي: ]مي‌خندد[ من پير شده‌ام. جواب اين سئوال کمي سخت است. من بعضي اوقات به اين افتخار مي‌کنم که براي يک جايگاه دانشگاهی در زندگيم اقدامی نکردم. چيزي که اتفاق افتاد اين است: من بعد از دريافت مدرک دکترايم، در طول خيابان اصلي کمبريج راه رفتم. مدير گروه دانشکده رياضي گفت «اوه کانوي براي پيدا کردن شغل چي کار کردي؟» و من گفتم «هيچي». او گفت «حدس می‌زدم جوابت اين باشد، به هر حال ما يک جايي در دانشکده‌مان داريم و من فکر مي‌کنم که تو بهتره براي به‌دست آوردن آن جايگاه اقدام کني» و من گفتم «چگونه اقدام کنم؟» و او گفت «يک نامه به من بنويس» و من گفتم «چه چيزهايي را بايد در نامه ذکر کنم؟» او صبرش را از دست داد، دست کرد درون جيبش و يک نامه در آورد و برايم خواند «پرفسور کسِلز (Cassels) عزیز – اين اسمش بود- من درخواست کار دارم برای نقطه-نقطه-نقطه.». او نامه را به من داد و من هم زير آن را امضا کردم. خوب مي‌شد اگه من اين کار را به‌دست مي‌آوردم اما نشد. من همان سال نه ولي سال بعد از آن توانستم يک کاري در همان حوزه به‌وسيله همان نامه بدست آورم.
 
خداحافظي در فرودگاه بعد از يک ملاقات دوستانه: دريک اشلايشر و جان کانوي

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:27 ] [ فرزانگان ]
[ ]

مصاحبه با جان کانوی - قسمت سوم

اتوماتای سلولي (Cellular Automata)


اشلايشر: يکي از دستاوردهايتان که به آن اشاره نکرديد و احتمالا با نام شما مشهور شده است، اختراع بازي زندگي، يکي از نمونه‌هاي اتوماتاي سلولي است.

 

کانوي: بله درست است. و بعضي اوقات آرزو مي‌کنم که اي کاش هيچ وقت اين بازي را اختراع نمي‌‌کردم.

 

اشلايشر: چرا؟

 

کانوي: خوب به خاطر اينکه من خيلي خودخواه هستم. هرگاه که به يک کتاب رياضي جديد براي مخاطبان عام بر‌مي‌خورم، اولين کاري که مي‌کنم اين است که به سراغ فهرست کتاب رفته و دنبال يک اسم خاص مي‌گردم و اگر آن اسم را پيدا کنم، آن کتاب در نظرم خوشايند مي‌آيد. پس از اينکه با استفاده از فهرست کتاب به صفحه آن اسم خاص رجوع مي‌کنم، اميدوارم که اشاراتي از کشفياتم را ببينم. ولي هميشه فقط بازي زندگي را مي بينم. من به‌خاطر اين کشف پشيمان نيستم، آن بازي خوبي بود. اين بازي چيزهايي را بازگو کرد که لازم بود گفته شوند. اما من به غير از اين، چيزهاي زياد ديگري نيز کشف کرده‌ام، که آنها ديدگاه من را بيشتر نشان مي‌‌دادند. اين امر براي من بسيار ناراحت‌کننده است که من به خاطر چيز بي‌اهميتي معروف شده باشم. چيزهاي زياد ديگري درباره اعداد سورئال کشف شده است. و قضيه اراده آزاد اخيرا نمونه‌اي از آن است و بدين معناست که من هنوز با شور و شوق بسيار به اين امر مي‌پردازم.

 

اشلايشر: من کاملا درک مي‌کنم که شما چه مي‌گوييد. اما آيا اين امکان وجود دارد که بازي زندگي احتمالا به‌طور کامل توسعه‌يافته نشده و يا به‌طور کامل درک نشده باشد؟ شايد هنوز نظریه‌هايي در انتظار کشف شدن وجود داشته باشند.

 

کانوي: خير، اتفاقا خيلي هم بيش از حد توسعه يافته است، به‌طوري که من ديگر هيچ اشتياقي به بازي زندگي ندارم. 

 

اشلايشر: اما استيون ولفرام (Steven Wolfram) خيلي به اتوماتاي سلولي مشتاق است. آيا او در اين فکر نيست که اتوماتاي سلولي آينده همه چيز است؟
 
کانوي علاقه دارد که مردم را در بازي "نقط و جعبه" به چالش بکشد –اين بازي اغلب در دبيرستان ها بازي مي شود اما به طور عجيبي داراي محتواي عميق رياضي است.

 

کانوي: من فکر مي‌کنم او در اشتباه است و من در مورد نظرات او شگفت‌زده نيستم، چرا که او ظاهرا فيزيک خوانده است. ببخشيد نبايد مي‌گفتم «ظاهرا». او بايد از واقعيت‌های رفتارهاي جهانِ هستي در حالتي که- حداقل اکثر فيزيک‌دانان بر اين باورند- قطعي نيستند آگاهي داشته باشد. و اتوماتاي سلولي، از جمله بازي زندگي، چيزهاي قطعي هستند. بنابراين به نظر من مي‌توان ثابت کرد که جهان هستي يک اتوماتاي سلولي نيست.

 

 

اشلايشر: من کمي غافلگير شدم وقتي که از شما شنيدم که هر فرد بايد به آنچه که اکثر دانشمندان در حوزه خاصي صحبت کرده‌اند اعتقاد داشته باشد. آيا خود شما تا کنون توجهي به نظر اکثريت داشته‌ايد؟

 

کانوي: نه خيلي زياد. اما فيزيک حرفه‌ی من نيست. من گمان مي‌کنم که با گفتن اين حرف که «تنها من نيستم»، سعي بر تقويت اين نظريه داشته باشم. من وقتي فهميدم که ولفرام معتقد است که جهان هستي يک اتوماتاي سلولي است، واقعا شگفت‌زده شدم. من او را خيلي وقت پيش ملاقات کرده بودم و خيلي دوست‌داشتني و صميمي بود. او يکي از مشتاقان شديد بازي زندگي بود. يادم مي‌آید وقتي که ما هر دو براي کنفرانسي نزديک مارسي دعوت بوديم، با يکديگر و به‌همراه يکي از دوستانش قدم مي‌زديم. ما عادت داشتيم که تا کنار مديترانه برويم و بعد از گذراندن ۱ ساعت در کنار ساحل، دوباره همان مسير را قدم‌زنان برگرديم. در طول راه ما در مورد چيزهاي زيادي صحبت مي‌کرديم که عمده آنها مربوط مي‌شد به چيزهايي شبيه اتوماتاي سلولي، البته درمورد چيزهاي ديگري مانند فلسفه و غيره نيز صحبت مي‌کرديم. بعد از آن کنفرانس ديگر او را براي مدت بسياري نديدم و البته در آن مدت که حدود ده سال پيش بود، ما يک بحث تقريبا غير‌دوستانه‌اي هم با يکديگر داشتيم. من او را دوباره سال پيش يا ۲ سال پيش در بزرگداشت زندگي مارتين گاردنر (Martin Gardner) ديدم و دوباره برگشتيم به همان عادت قديميمان که همان اشتياق در مکالمه فکري بود. اين رفتار خيلي جالب است، چون او با تاسيس يک شرکت و انجام کارهاي خوب درآمدي ميليوني پيدا کرده و مي‌تواند بدون اينکه مشکلي برايش پيش بيايد ۲ ميليون دلار به من بدهد.
 
کانوي هميشه آماده هر نوع بازي رياضي است.
من فکر نمي‌کنم که بتوان از نظریه‌ی ولفرام دفاع کرد. کتاب او خيلي جالب است اما به‌عنوان تشريح جهان هستي، من فکر نمي‌کنم که ايده‌ی درستي را به‌کار برده باشد، احتمالا به اين دليل که او يک چيزي از مکانيک کوانتومي را که من مي‌دانم، درک نکرده است. خيلي از فيزيک‌دانان اين نکته را نمي‌دانند. من نمي‌خواهم اين را به‌عنوان يک فضيلت براي خودم در نظر بگيرم. دانستن اين موضوع براي من حدود ۱۰ سال طول کشيد، ۱۰ سالي که هر روز به جز روزهاي شنبه و يکشنبه ساعت‌ها با دوستم سيمن کوخن به صحبت درباره مکانيک کوانتومي مي‌پرداختيم تا بتوانيم آن نکته خاص را بفهميم. در واقع ما نمي‌دانستيم که درباره چه چيزي صحبت مي‌کنيم. ما در زمان‌هاي مختلف درباره يک مساله‌ی خاص با هم صحبت مي‌کرديم. اما، شايد بايد بگویم با نگاهي به گذشته، اين امر از پيش تعيين‌شده بود که ما بايد به سمت قضيه‌ی اراده آزاد مي‌رفتيم. ولي در واقع مسلم است که اين امر از پيش تعيين‌شده نبود. مسائلي که به چيزهاي بي‌جان و بي‌تحرک مربوطند، از پيش تعيين‌شده هستند. اين درخت هيچ وقت در چمنزار شروع به حرکت نمي‌کند. يا ساختمان، قصد سقوط‌کردن را ندارد، البته اميدوارم. قوانين فيزيکي، در ارتباط با اشياي بي‌تحرک، از درجه بالاي قابليت پيش‌بيني برخوردارند. اما اشياي متحرک مانند مردمي که در چمنزار راه مي‌روند و يا سگ‌‌هايي که شايد آنها را همراهي مي‌کنند، براي من قابل پيش‌بيني نيستند. من نمي‌توانم ثابت کنم که قابل پيش‌بيني نيستند. و هيچ کس ديگري هم نمي‌تواند آن را ثابت کند.


 

 

 

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:26 ] [ فرزانگان ]
[ ]

مصاحبه با جان کانوی - قسمت دوم

قضيه اراده آزاد (Free Will Theorem)


يکي از کارهاي اخيرم «قضيه اراده آزاد» است که در آن با يکي از همکارانم، آقاي سيمن کوخن (Simon Kochen) شريک شدم. مطمئنا من خودم هيچ وقت به‌تنهايي نمي‌توانستم اين قضيه را پيدا کنم. اين قضيه مطالبي را در سطح قابل‌اثباتي در مورد مفاهيم اراده آزاد، که حداقل ۲۰۰ سال است که فلاسفه در مورد آن به بحث و گفتگو مي‌پردازند، بازگو مي‌کند. اين چيزي نيست که همه بخواهند در موردش بدانند ولي چيزي است که در سطح رياضي به‌‌‌طور يقين به اثبات رسيده است، البته تقريبا! من خودم شخصا به اين نظریه افتخار مي‌کنم، چون که تا حالا به چيزي مثل اين فکر نکرده بودم. من کتاب‌هاي فلسفه مي‌خواندم ولي هيچ  گاه تصور نمي‌کردم که بتوانم در اين مسائل پيشرفتي داشته باشم. به‌طور معمول شما باعث هيچ پيشرفتي در مسائل و مشکلات فلسفي نمي‌شويد. من برخلاف ديگران که با اين مشکلات مقابله مي‌کنند، به چيز ديگري فکر کردم، به فيزيک، و ...، چیزی درباره‌ی اراده‌ی آزاد می‌تواند گفته شود.
 
بازي ها و اسباب بازي هاي رياضي هميشه جزء موضوعات قابل توجه هم براي کانوي و هم براي مخاطبينش بوده است.


اشلايشر: پس این مي‌تواند به اين معنی باشد که اين نظریه و يا ديگر کشفيات شما بر حسب اتفاق و يا از روي شانس شکل گرفته باشد؟

 

کانوي: تا حدودي شانس دخيل بوده است. اگر همکارم نبود هيچ گاه نمي‌توانستم کاري انجام دهم. او به من چيزهاي زيادي از مکانيک کوانتومي ياد داد. وقتي که من در دانشگاه انگلستان بودم، درس‌هايي در زمينه‌ی مکانيک کوانتومي گذراندم که يکي از آنها از ديراک (Dirac) بود، مکانیک کوانتومی بزرگ! يک فيزيک‌دان فوق‌العاده و خجالتي. من چیزی نفهميدم. اين خيلي عجيب بود، اما يک جمله‌ی معروف از فاينمن است که مي‌گويد اگر با شخصي برخورد کردي که ادعا کرد که مکانيک کوانتومي را مي‌فهمد، در واقع تو با يک دروغگو روبه‌رو شدي و حتي نه يک دروغگوي ماهر. بنابراين من ادعايي ندارم که فيزيک کوانتومي را فهميده‌ام. دوستم سيمون کوخن يک چیز از مکانيک کوانتومي را به من آموخت که آن را فهميدم، و دریافتم که خيلي از فيزيک‌دانان آن یک چیز را نفهمیده‌اند (البته آنها هم خيلي چيزها فهمیده‌اند که من نفهمیده‌ام). و همين مورد بود که به ما کمک کرد تا به اين قضيه‌ی بزرگ برسيم. اگر ما فرضيات معقولي را که شامل فرضيه اراده آزاد است در نظر بگيريم، به ما می‌گوید که هر ذره‌ی بنيادي کار خودش را در سراسر جهان آنجام مي‌دهد. يک اتم تصميم مي‌گيرد که به سمت راست حرکت کند و اتمي ديگر تصميم به حرکت به سمت چپ مي‌گيرد. و در کل همه‌ چیز به هیچ نزدیک می‌شود، ولی نه به‌طور کامل.  و اينجاست ]اشاره به اشلايشر[ آن چيزي که ما آن را زندگي مي‌ناميم. ممکن است شما يک روبات باشید، ولي من شک دارم. من به سختي مي‌توانم بگويم که شما همان نوع از آگاهي که من دارم را دارا هستید. و احتمالا همين امر مظهر آزادي ذرات درون شما است: آنها کار خودشان را انجام مي‌دهند.

 

اشلايشر: مي‌توانيد با يک توضيح ساده به ما بفهمانيد که اين قضيه دقيقا چه چيزي را بيان مي‌کند؟

 

کانوي: بله. ]يک برگ کاغذ را پرتاب می‌کند.[ من تصميم گرفتم که اين تکه کاغذ را به زمين پرت کنم. من باور نمي‌کنم که اين در آغاز واقعه انفجار بزرگ، ۱۴ ميليارد سال پيش، مشخص شده باشد. به نظر من اين خنده‌دار است که تصور کنيم که کل توسعه جهان، حتي همين مصاحبه، از پيش تعيين شده باشد. براي قضيه اراده آزاد من اين را فرض گرفتم که بعضي از کارهاي من از عملکردهاي از پيش تعيين شده تاريخ گذشته جهان هستي نشات نگرفته‌اند. تقريبا يک فرض بزرگي است براي تصور کردن، اما بسياري از ما اين تصور را داريم. حال آنچه را که من و سيمون مي‌خواهيم ثابت کنيم اين است که در صورتي که اين فرض واقعا درست باشد، مي‌توان نتيجه گرفت که اين فرض براي ذرات بنيادي هم صادق است: بسياري از عملکردهاي آنها توسط گذشته جهان هستي از پيش تعيين نشده‌اند. اين يک چيز نسبتا قابل توجه است.
نظریه‌ی نيوتن قطعي بود. در دهه 1920 ميلادي، انيشتین به‌سختي می‌توانست باور کند که مکانيک کوانتومي قطعي نيست. اين امر به‌عنوان يک نقص مکانيک کوانتومي در نظر گرفته شد. حتي وقتي که من سعي در يادگيري مکانيک کوانتومي داشتم و موفق نمی‌شدم، فکر مي‌کردم که اين يک نقص است، در حاليکه اين گونه نبود. اگر اين نظریه بتواند آنچه که يکي از اين ذرات قادر به انجام آن هستند را پيش‌بيني کند، آن نظریه اشتباه است، زيرا بر اساس قضيه اراده آزاد – فرض اينکه چه کاري را آزادانه مي‌خواهيم انجام دهيم - يک ذره نمي‌تواند تا قبل از انجام کاري تصميم بگيرد که آن کار را انجام دهد.
اجازه بدهيد اين قضيه را از راه ديگري توضيح بدهم. فرض کنيد که تنها مقدار کمي اراده آزادانه در انسان وجود دارد: شما فقط مي‌توانيد دکمه الف و يا دکمه ب را در رفتاري که از پيش تعيين شده نيست فشار دهيد. اين تنها قسمت کوچکي است از آنچه ما به‌طور معمول براي اراده انسان‌ها در نظر مي‌گيرم. و اگر ما همين  قسمت کوچک از اراده آزادانه را داشته باشيم، ذرات بنيادي هم مي‌توانند در پاسخ به چند آزمايش گزينه‌هاي ج و د را انتخاب کنند. آن ذره يک عملکرد آزاد دارد. او گزينه ج يا د را در حالتي که از عملکردهاي از پيش تعيين شده بر اساس تمامي اطلاعات تاريخ گذشته جهان هستي تاثير نپذيرفته است انتخاب مي‌کند.

 

اشلايشر:  شما اعتقاد داريد که انسان داراي اراده آزاد است.

 

کانوي: بله. جبر موجود در جهان به ما مي‌گويد که تمام کارهاي ما توسط تاريخ گذشته جهان هستي از پيش تعيين شده است. من نمي‌دانم، شايد اين گونه باشد. من نمي‌توانم اين را نقض کنم. و مي‌توانم ثابت کنم که نمي‌توانم آن را نقض کنم. من مي‌توانم ثابت کنم که شما ]اشاره به اشلايشر[ هم نمي‌توانيد آن را نقض کنيد. اما به هر حال من معتقدم که انسان‌ها داراي اراده آزادند.

 

اشلايشر: اين عقيده شماست.

 

کانوي: و خيلي قوي. اگر شما يا کسي ديگر به اين اعتقاد نداشته باشيد من نمي‌خواهم در موردش با شما بحث کنم، چون من مي‌‌دانم که نمي‌‌توانم موقعيت جبر را تغيير دهم. بعد از چند سخنراني در اين زمينه در جاهاي مختلف، بعضي اوقات من از شرکت‌کنندگان مي‌پرسيدم که آيا در ميان آنها شخصي جبرگرا وجود دارد. معمولا از بين ۱۰۰ شرکت کننده، ۲۰ نفر دست‌هايشان را بالا مي‌‌بردند. اين افراد اغلب از اعضاي باهوش سمينار بودند چراکه اکثر افراد نخبه به چيزهايي که به چشم افراد معمولي بديهي به‌نظر مي‌رسد اعتقاد نداشته و يا معمولا به چيزهايي اعتقاد دارند که براي ديگر افراد خنده‌دار به‌نظر مي‌رسد. اکثر وقت‌ها مردم به سراغ من مي‌آيند و به من مي گويند که جبرگرا هستند و از من انتظار دارند که با آنها به بحث بنشينم. اما از وقتي که من ثابت کردم که هيچ کس نمي‌تواند فلسفه جبر و تقدير را نقض کند، هدف از تلاش براي رد جبرگرايي چيست؟ من هيچ بحثي با جبرگرايان ندارم و يا بهتر اين است که بگويم من هيچ استدلالي در برابر جبرگرايان ندارم.

 

اشلايشر: يک تفسير معمول از مکانيک کوانتومي اين است که رفتار ذرات بنيادي تصادفي است.

 

کانوي: البته تصادفي بودن کمکي نمي‌کند. اگر حرکت هر ذره عملکرد از پيش تعيين شده‌اي از گذشته‌اش به‌علاوه رشته تصادفي از بيت‌ها بود، ممکن بود ما اين فرض را در نظر بگيريم که اين رشته از بيت‌‌ها قبل از ايجاد جهان هستي توليد شده‌اند و اين امر باعث پذيرش رفتارهاي کاملا قطعي مي‌شد.


 

 

 

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:, ] [ 17:25 ] [ فرزانگان ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد